نویسنده: سارا شریعتی

نخبگان فکری جامعه ما، آنها که به حوزه دین و دینداری پرداخته‌اند، ظاهرا به اجماع اعلان نشده‌ای دست یافته‌اند. اجماع بر سر اهم مسائل فکری که امروزه در حوزه دین و دینداری، جامعه ما با آن درگیر است:
مدرنیته، سکولاریزاسیون، لائیسیته، روشنفکری دینی و غیر دینی، هرمنوتیک، الهیات انتقادی و کلام جدید... مواضع البته متفاوت است و گاه متضاد اما بر سر اهم مسائل، ظاهراً تردیدی نیست.
در این میان اما، یک جای خالی هست. یک غایب. یک غایب خاموش که نمی‌تواند سهم خود را بگیرد و سخنگویانش اغلب فراموشش می‌کنند و آن عامه مردمند. می‌گوییم سخنگویان، به این دلیل که نخبگان فکری جامعه از همه نوع، اغلب خود را سخنگوی مردم می‌دانند، متن مردم. متن مردمی که صدایشان به گوشمان نمی‌رسد چون سخنران نیستند. حرفهایشان را نمی‌شنویم، چون خاموشند. نوشته‌هایشان را نمی‌خوانیم، چون نویسنده نیستند و از این رو دین عامه را، دین خاموشی می‌نامند. دین خاموش پنهان اجتماع. (دوپرون. دروش.)
در نگاهی سریع به دو دوره گفتمان روشنفکری اما، این چرخش از متن مردم به حاشیه آشکار است. در حالی که روشنفکران دهه 40-50، که به حوزه دین پرداخته‌اند، مباحثی چون انتظار، نیایش، عاشورا (شریعتی)، محرمات در اسلام، مسلمان اجتماعی، انتظارات مردم از روحانیت (بازرگان)، حج (آل احمد)را نیز،... که جلوه‌هایی از حیات دینی مردم است، موضوع مباحث خود قرار دادند و تحول در دینداری عامه، از مهمترین دغدغه‌هایشان بود، روشنفکران امروز ما، دینداری عالمانه را حوزه کار خود قرار داده‌اند.
تحلیل این واقعیت، نیاز به کاوش علت‌های متفاوتی است. یکی از این دلایل شاید، توضیح کمی داشته باشد. روشنفکران آن زمان محدود بودند وناگزیر از اینکه مخاطبان خود را از میان همین مردم جست وجو کنند. هنوز نیازمند مردم بودند و مساله شان متن جامعه بود. در نتیجه به رغم اینکه از اندیشه‌های جهانی تغذیه می‌کردند، حساسیت‌هایشان را از حیات اجتماعی مردم می‌گرفتند. نخبگان فکری اما امروز، به یمن ارتباطات، روزنامه‌ها، انتشارات، تکنولوژی‌های نوین، دانشگاه‌های از همه رنگ و شکل... بسیارند. با هم گفت وگو می‌کنند، جدل می‌کنند، یکدیگر را دعوت می‌کنند و مباحث بی شمار خود را در روزنامه‌ها منتشر می‌کنند و به بازار کتاب می‌فرستند. در نتیجه یک جامعه نخبگان به وجود آمده است که بی نیاز از متن جامعه است و گفت وگوهای درونی اش، چنان بالاگرفته است که کم کم از متن جدا شده و درگیر مباحث با خود است و در این هیاهوی فکری، ثقل بحث، گاه فراموش می‌شود.
اما امروزه این بحث قدیمی که همان دینداری عامه است، دوباره دارد طرح می‌شود و این بحث قدیمی، به یکی از جدید ترین مباحث روز بدل شده است. آنقدر جدید که حتی به روزنامه‌ها هم کشیده شد و برخی از مراجع و مدرسین مذهبی و همچنین روشنفکران نیز، در برابر رشد باورهای عامیانه، خرافه و جادو و شمایل پرستی و مدح... هشدار دادند و با نزدیک شدن مراسم مذهبی عاشورا و تاسوعا، این هشدارها اهمیت بیشتری یافته است در نتیجه شاید ضرورت داشته باشد که این مدار بسته روشنفکری را کمی باز کنیم و به زیست اجتماعی و حیات فکری مردم، توجهی مجدد داشته باشیم.
در حوزه علوم انسانی، تحقیقات روی دین عامه از سال‌های 60 میلادی مشخصا در فرانسه و ایتالیا طرح شد و در همه رشته‌ها کم و بیش به وجود آمد. در هنر پاپ آرت مربوط به همین دوره بود. هنرمندانی که تصاویر روزمره تبلیغات، سینما تلویزیون را از جامعه گرفتند، به اثر هنری تبدیل کردند و به شاخص ترین گالری‌های هنری فرستادند. در اوج مدرنیسم در هنر، این بازگشت به فیگوراسیون ساده و عامیانه و توجه به واقعیت روزمره و پست که همواره مورد تحقیر نخبگان بود، جامعه هنری راسورپریز کرد. توجه به زندگی روزمره در جامعه شناسی، آنال در تاریخ، فولکلور در علوم اجتماعی... نیز مربوط به همین دوران است.
این گرایش، تحت تاثیر عواملی بود که از آن میان، چند عامل اهمیت بیشتری دارند: موقعیت جدید جامعه شناسی دین و تحقیقاتی که در این حوزه انجام شده بود و جامعه شناسان دین را دعوت می‌کرد تا به جای پژوهش‌های مفصل در خصوص دین و علوم دینی، دین زیست شده متن مردم را موضوع مطالعه خود قرار دهند، اصلاحات مذهبی در شورای واتیکان II. که در سال‌های 60 میلادی با هدف مدرنیزاسیون کلیسای کاتولیک، گشایش کلیسا به سوی دیگر کلیساهای مسیحی و تقریب(oecumunisme)انجام شد، ظهور مکتب آنال (Annales)، و تاریخ جدید، فرو تاریخ (infra-histoire )، و تاریخ خرد ( micro-histoire) و روانشناسی اعماق (psychologie des profondeurs) که در نتیجه دستاوردهای روانشناسی فروید و یونگ بود و توجهات را به اعماق پنهان انسان و ناخودآگاه فردی و اجتماعی معطوف کرد و نظریه پردازان علوم اجتماعی را به سمت آنچه که ژیلبرت دوران جامعه شناسی اعماق خواند، دعوت می‌کرد. تحت تاثیر این عوامل، جلسات و برنامه‌های بسیاری در خصوص دین عامه برگزار شد و تاریخ، علوم اجتماعی(جامعه و انسان شناسی)، روانشناسی و تاریخ ادیان را به مشارکت خواند. اولین گام در این حوزه، ارائه تعریفی از دین عامه بود. دین عامه چیست؟
در تعریف دین عامه، سه رویکرد از یکدیگر متمایز شدند: اولین رویکرد، تعریف دین عامه در رابطه و نسبتش با دین رسمی، راست کیشی (orthodoxy ) و راست کرداری ( orthopraxy ) بود. در این رویکرد، دین عامه، دین زیست شده متن مردم، به عنوان انحرافی از دین حق و دین اصلی قلمداد می‌شد و باری منفی می‌یافت. اگوستن قدیس و سپس توماس قدیس، دین عامه را با اهریمن شناسی(demonology) پیوند داده و در برابر خداشناسی (theology) قرار دادند، در نتیجه در همه دوران‌های قرون وسطی، کلیسا با دین عامه در جنگ بود. دومین رویکرد تعریف دین عامه در نسبتش با فولکلور مردم بود. در این تعریف دین عامه با بت ﭘرستی، جادو و خرافه (Super-tition بازمانده) این همانی می‌شد. در این رویکرد دین عامه به عنوان بازمانده ای از گذشته، از دنیای سنت و خرافه قلمداد شد که با گذشت زمان و پیشرفت علم از بین خواهد رفت. سومین رویکرد، دین عامه را در رابطه اش با شرایط اقتصادی و اجتماعی تعریف می‌کرد. در این تعریف دین عامه بار مذهبی و اعتقادیش را از دست می‌داد و خصلتی فرهنگی می‌یافت و با دین دهقانان و روستاییان یکی گرفته می‌شد. عامه، عامیانه، بدوی و ابتدایی تلقی شد و در برابر رویکرد فرهنگی به دین که خاص شهرنشینان بود، قرار گرفت. در این تعریف دین عامه، دیگر اسلام، مسیحیت یا یهودیت عامیانه نبود و ویژگی‌های مشخص خود را داشت و برخی این دین عامه روستایی و زمینی را در مقابل دین مدنی شهری و متعالی قرار دادند. در تعریف اول دین عامه یک انحراف بود، در تعریف دوم بازمانده ای از گذشته و در تعریف سوم، یک دین دیگر.
ویژگی‌های بسیاری برای دین عامه بر شمرده اند. دین عامه را دین خاموش یا پنهان نامیدند. دینی که نه با کلام که با رفتار بیان می‌شود. روشن کردن یک شمع، نذر، قربانی کردن، نماز و نیایش. دینی که خاموش است. الهیات و کلام و علوم دینی ندارد. خلاف دین نخبگان که خود را شرح می‌دهد و تفسیر می‌کند، دین عامه، تنها برای استمداد، توسل، شفاعت و حاجت به سخن می‌آید. دین پنهان است چون در اعماق جامعه نشت کرده و ماندگار است. دین عامه را، دین آیین و »مراحل گذار« خواندند: تولد، بلوغ، ازدواج و مرگ. دینی که در همه نقاط عطف زندگی مردم، با آنها همراه است. دین عامه را، دینی با واسطه دانستند. دینی که در حاشیه زندگی می‌کند. به مرکز و گوهر دین، که اندیشه خداست و کتاب مقدس و سنت پیامبر، تنها با واسطه نزدیک می‌شود، با واسطه نمایندگان دین، قدیسین، ائمه و از این روست که در حیات دینی مردم، واسطه‌ها حضور عینی تری دارند. در نتیجه در آنچه که‌هانری کربن »پارادوکس توحید«( در میانه تعطیل و تشبیه) می‌نامد، دین عامه به تشبیه نزدیک می‌شد و به جای مفاهیم، با تصاویر، آیکون‌ها شمایل سر و کار داشت. دین عامه دینی ترکیبی تحلیل می‌شود. دینی که خالص نیست چون دین گسست نیست. دین تداوم و انباشت سنت است. چنانچه، مسیحیت اروپایی با آیین و کیش‌های مدیترانه ای و سلتی درآمیخت، دین عامه مردم چین، محصول کنفسیونیسم، تائویسم و بودیسم است. مسیحیت آفریقایی، ملقمه ای از آیین آفریقایی و پروتستانتیزم آمریکایی است که از آن تحت عنوان ادیان Afro-American نام می‌برند. شینتو و بودیسم، دین عامه مردم ژاپن را می‌سازند. چرا که، همچنان که دورکهیم می‌گوید: یک دین به یک آیین واحد تقلیل نمی‌یابد بلکه یک سیستم آیین‌هاست که دارای خودمختاری نسبی هستند و به این دلیل هست که گاه یک آیین به دلایل مختلف باقی می‌ماند در حالی که مجموعه دینی که بدان تعلق داشته است، از بین رفته است. دین عامه، تفکیک گذار نبود. دینی که قدسی و غیر قدسی در هم آمیخته اند و قدسی در زمان مقدس و مکان مقدس و شی ئ مقدس تجلی می‌یافت. و در نهایت، دین عامه را دین غیر عقلانیت دانسته اند و ما می‌توانیم به تبع‌هانری دروش، این غیرعقلانیت را امیدواری بنامیم. امیدواری ای که مخالف ندارد، در نتیجه تکذیب نمی‌شود. دین اسطوره‌های طلایی، اتوپی‌های رستگاری بخش، قدیسین شفابخش، موعود نجات دهنده که در سیر تاریخ مداخله می‌کنند و اگر هم به انتظار فوری مردم نیز پاسخ ندهند، باز هم ایمان مردم به آنها از بین نمی‌رود.
سرنوشت این دینداری در دنیای عقلانی امروز چه بود؟ مدرنیته دین عامه را خرافه خواند. بازمانده ای از گذشته که به مرور زمان و با پیشرفت علم از بین می‌رود اما تدریجا، آن را تملک و سکولاریزه کرد. غیرعقلانیت، با واسطه بودن، مراحل گذار، آیین تنظیم کننده، همه وجوهی بودند که در دنیای مدرن دوباره سربرداشتند و با صورتی نو و جلوه ای عرفی ظهور کردند. فتیشیسم،یکی از اشکال بنیانی دین بود. فتیشیسم مدرن، همه چیز را کالایی کرد و امروز ما، عشق، تولد، شادی و داغ و درد خود را نیز با کالاو شیء بیان می‌کنیم. ایکونوگرافی، شمایل پرستی، یکی دیگر از ویژگی‌های دین عامه است و امروز تصویر، سینما، عکس و تلویزیون به یکی از شاخص‌های زندگی مدرن بدل شده است. دین عامه، دین واسطه‌ها بود و امروز رسانه‌ها جانشین واسطه‌های سنتی گشته اند. دین عامه، دین غیرعقلانیت بود، امروز شانس و اقبال، که هر روز از خلال مسابقات و بلیت‌های بخت آزمایی، امتحان می‌شوند و فال بینی و ستاره شناسی... یکی از جلوه‌های زندگی روزمره جوامع مدرن است. مدرنیته، دین عامه را خرافه خواند اما به شکل پارادوکسیکالی، تملک و سکولاریزه اش کرد. به همین ترتیب، دین رسمی نیز، که قرن‌ها در برابر دین عامه ایستاد و انحرافش خواند، در دوره جدید بالعکس کوشید تا آن را اهلی و کانالیزه کند و به استخدام بگیرد.
اما مطالعات جدید در خصوص دین عامه، با توجه به تحولات اجتماعی و تاریخی بسیاری که صورت گرفته است، امروزه دیگر اولابه سختی می‌توانند آن را بازمانده ای از گذشته بخوانند چرا که علوم اجتماعی نشان داده اند که گذشته‌ها نگذشته اند، نمی‌گذرند، می‌مانند و در ناخودآگاه جمعی ما، ته نشین می‌شوند و عمل می‌کنند. در ثانی، با توجه به ظهور قرائت‌های جدید و رویکردهای نو به دین، که ارتدکسی را شکننده کرده اند، دیگر به سختی می‌توان دین عامه را انحراف خواند و اگر تا دیروز گفته می‌شد که » خارج از کلیسا نجاتی نیست« امروز کلیسا خود اعلان می‌کند که: »راه‌های رسیدن به خدا بی شمار است«.
در نتیجه ضرورت دارد که به گفته دورکهیم، فراسوی سرمای اخلاقی ای که دچارش شده ایم، به این منبع سوخت عظیمی که در بطن جامعه پنهان است توجه دیگری کنیم و با رویکردی » ماورا-انتقادی« metha-critique (بودریارد) تلاش خود را در فهم دین و دینداری متن مردم و گفت وگو با آن قرار دهیم، اگر می‌خواهیم در این متن، حضوری روشنگرانه و آگاهیبخش داشته باشیم.